صد و هشتاد و هشت

ساخت وبلاگ

آخرین مطالب

    امکانات وب

     

    حال این روزهای من

    نا آشنا

    باز هم قلبی به پایم افتاد

    باز هم چشمی به رویم خیره شد

    باز هم در گیر و دار یک نبرد

    عشق من بر قلب سردی چیره شد

    باز هم از چشمه لبهای من

    تشنه ای سیراب شد,سیراب شد

    باز هم در بستر آغوش من

    رهرویی در خواب شد,در خواب شد

    بر دو چشمش دیده میدوزم به ناز

    خود نمی دانم چه می جویم در او

    عاشقی دیوانه می خواهم که زود

    بگزرد از جاه و مال آبرو

    او شراب بوسه می خواهد ز من

    من چه گویم قلب پر امید را

    او به فکر لذت و غافل که من

    طالبم از آن لذت جاوید را

    من صفای عشق می خواهم از او

    تا فدا سازم وجود خویش را

    او تنی می خواهد از من, آتشین

    تا بسوزاند در او تشویش را

    او به من می گوید ای آغوش گرم

    مست نازم کن, که من دیوانه ام

    من به او می گویم ای نا آشنا

    بگذر از من,من تو را بیگانه ام

    آه از این دل, آه از این جام امید

    عاقبت بشکست و کس رازش نخواند

    چنگ شدی در دست هر بیگانه ای

    ای دریغا کس به آوازش نخواند

    + نوشته شده در  Tue 19 Dec 2017ساعت 2:0 PM  توسط شهرزاد  | 
    اعتماد کن...
    ما را در سایت اعتماد کن دنبال می کنید

    برچسب : نویسنده : mynewlifescript بازدید : 138 تاريخ : پنجشنبه 14 دی 1396 ساعت: 14:27